چه شد تو هم مرا نمیشناسی؟
با تعجب به چشمانم نگاه نکن این همان چشم هاست فقط
.
.
.
.
از فرط گریه کبود شده
با بهت به لب هایم خیره مشو این همان لب هاست فقط
.
.
.
.
.
از دوری لب هایت رنگ باخته
ودر اخراین هم دستانم است
با تفاوت نبودن دستان تو در آنها
نگران نباش
من خوبم فقط
قصه تلخی به نام وابستگی مرا به اینجا رساند.